وی که خود نامزد نخستین دوره ریاست جمهوری پس از انقلاب اسلامی بوده و بنابر آنچه که خودش نام ولایت پذیری بر آن میگذارد، از این عرصه کنار می رود، در این گفت و گو به بررسی رفتارهای اخیر سران فتنه پرداخت و در این خصوص گفت: ما اوایل انقلاب شاهد طرد جبهه ملی از سوی حضرت امام(ره) بودیم که به دلیل مواضع این گروه اتفاق افتاد و حضرت امام(ره) با صراحت از ارتداد جبهه ملی ها سخن گفتند چرا که آنان اسلامیت نظام را زیر سئوال بردند اما امروزه شاهد این هستیم که موسوی و کروبی با زیر سئوال بردن جمهوریت ،تمام آنچه که انقلاب اسلامی بر مبنای آن پایه گذاری شده بود را زیرسوال بردند و قصد نابودی آن را داشتند.
فارسی با بیان این مطلب که به نظر من این دو نفر اصلا قابل قیاس با نهضت آزادی و حتی جبهه ملی هم نیستند، تصریح کرد: حداقل نهضت آزادیها دارای پشتوانه ضد سلطه طلبی و سلطه گری بیگانگان بودند که در دوران ستمشاهی آشکارا این روحیه خود را نشان دادند اما موسوی دقیقا با اتفاقات اخیر در جهت سلطه طلبی گام برداشت و مورد تشویق آمریکا و انگلیس قرار گرفت.
جلال الدین فارسی، با بیان اینکه این آقایان بسیار پست تر از جبهه ملیها هستند، گفت: این ها هیچی نیستند! این دو نفر تصور کردند می توانند جلوی ولایت فقیه که همانا دستاورد حضرت امام خمینی(ره) برای این نظام است بایستند در صورتی که نمی دانند مصداق اصل ولایت فقیه در ایران فردی است با درایت و تدیبر که 20 سال با وجود تمام دشمنیها توانستند ملت ایران را از پستی و بلندیها عبور دهند و آنان را سربلند کنند.
وی با ذکر خاطرهای از مهندس بازرگان، یادآور شد: زمانی که دکتر مصدق رهبر نهضت ملی ایران، دولت را در اختیار گرفت، مهندس بازرگان را عضو هیات خلع ید کرد و با دورکردن انگلیسیها از پالایشگاه ها به او ماموریت داد آنها را اداره کند و این یعنی نزدیکی مصدق و بازرگان، اما بعد از آمدن محمدرضاشاه، و دستگیری مصدق و هیات دولت او، بازرگان به مشهد رفت و توسط محمدتقی شریعتی پدر دکتر شریعتی شروع به سخنرانی در مجامع عمومی کرد. در آن زمان شاه نیز از تهران به مشهد رفت تا با زیارت امام رضا(ع)، چهره موجهی از خود نشان دهد.
فارسی افزود: اطرافیان شاه بسیاری از روحانیون و علما را دعوت کردند و از آنان خواستند که با حضور در حرم رضوی با شاه عکس بگیرند تا آنان با چاپ در روزنامهها، بهرهبرداری سیاسی کنند اما هیچ کسی قبول نکرد و تنها آیتالله اردبیلی که خودشان برای زیارت رفته بودند، در حرم حضور داشتند که شاه وارد میشود و ایشان به محمدرضا شاه میفرمایند شما دو رکعت نماز زیارت هم بخوان و شاه مجبور میشود آنجا نماز بخواند.
وی یادآور شد: در این گیرو دار و فضای مشهد مهندس بازرگان به سخنرانی می پردازد و با اشاره به شاه میگوید: "این آقا فراموش کرده که در ایتالیا با رقاصههای اروپایی ،گیلاسهای شامپاین کوفت می کرد، این آقا خودش می داند چه کاره است حالا میخواهد عوامفریبی کند. بار الهی پناه برتو که گربه زاهد شد" که این تماما شجاعت بازرگان را می رساند. مهندس بازرگان چنین قهرمانی بود حالا ببینید این آدمهای پست و بی ارزش چگونه خود را در دامان آمریکا و انگلیس انداختهند و جالبتر اینکه دم از شریعتی و بازرگان و طالقانی هم میزنند و این خیلی خندهدار است.
جلالالدین فارسی با بیان اینکه نهضت آزادیها هر چه بودند حداقل اسلام را قبول داشتند، افزود: اینها در زندان از شاگردان آیت الله طالقانی بودند بعد عضو شورای انقلاب شدند.
وی تصریح کرد: "موسوی حتی قابل مقایسه با بنی صدر آشغال هم نیست، بنی صدری که هیچگونه سابقه مبازراتی نداشت و رفته بود فرانسه نشریه منتشر می کرد که آن را هم می ترسید دستش بگیرد و می گذاشت داخل کتش!"
فارسی با بیان اینکه سران فتنه نه تنها به نظام خیانت کردند، بلکه به آن 14 میلیون آدمی هم که به خودشان رای دادند، خیانت کردند، گفت: موسوی و کروبی باید به پای مردمی که به این دو رای دادند بیافتند و عذرخواهی و توبه کنند، گر چه توبه آنها دیگر فایده ای ندارد.
این نامزد اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب اسلامی، با اشاره به نظارت همه جانبه نمایندگان رضایی، موسوی و کروبی بر آرای اخذ شده و شمارش آنها گفت: "این آقایان حتی به تصدیق نمایندگانشان که پای برگه صحت جمع آوری و شمارش آرا را امضا کرده بودند هم اهمیت ندادند و این یعنی به تمسخر گرفتن نیروهای خودشان".
جلال الدین فارسی با عنوان این مطلب که این آقایان نشان دادند "خودشان را هم قبول ندارند"، تصریح کرد: "اینها، افراد خودشان و نمایندگان خودشان را هم متهم به خیانت کردند".
توبه موسوی و کروبی دیگر اهمیتی ندارد
وی اظهار داشت: امروز حتی اگر موسوی و کروبی بیایند و از تمام کرده های خود در طول این 9 ماه توبه کنند و شعارهایی که حامیانشان علیه نظام، انقلاب، ولایت فقیه و فلسطین و لبنان دادند را نفی کنند، دیگر اهمیتی ندارد و اصلا توبه آنان پذیرفته نیست؛ زیرا مردم تنها خواستار برخورد قضایی با آزادی عمل کامل، بدون هیچگونه رودربایستی با این فتنه گران هستند.
فارسی گفت: موسوی و کروبی خودشان می دانند که دروغ می گویند؛ چون اگر معتقد بودند که حق هستند و در راه حق قدم بر می دارند، باید تا پای جانشان می ایستادند تا بمیرند. یعنی همان کاری که منافقین انجام دادند و شاهد بودیم که منافقین تا آخرین لحظه اعدام خود از عقایدشان کوتاه نمی آمدند.
وی تصریح کرد: این آقایان همین 13 میلیون رای هم که آوردند، به واسطه اعمال غیر قانونی بود که انجام دادند، این آقایان مردم را فریب دادند، مردم را گول زدند و باید مجازات شوند.
"جلال الدین فارسی" خطاب به سران فتنه گفت: "آقایان موسوی و کروبی اگر راست می گویند در جمع مردم حاضر شوند؛ چرا می ترسند؟ اگر فکر می کنند در جهت حق حرکت می کنند، خب پس نترسند، به میان مردم بیایند تا مشخص شود چه کسی حق است و چه کسی باطل".
وی با بیان اینکه کروبی و موسوی از هزینه دادن می ترسند و می دانند که مردم به شدت از آنها متنفر هستند، اظهار داشت: این دو در 30 سالگی انقلاب، خیانت بزرگی به خون شهدا، به بهشتی، به طالقانی، به مطهری، به مفتح و به تمام عزیزان امام راحل کردند و از همه مهمتر، دل این پیر عزیز ما را شکستند.
فارسی با یادآوری اعدام منافقین با حکم امام خمینی(ره) در زندان ها گفت: علیرغم مخالفت آقای منتظری، امام(ره) با پافشاری زیادی بر اعدام منافقین تاکید کردند و آنان نیز بر عقاید خودشان ماندند تا کشته شدند.
وی ادامه داد: اما سران فتنه اخیر از منافقین هم کمتر و پست تر هستند. کروبی و موسوی از منافقین هم بی ارزشتر هستند. نمی دانم خاتمی هم از اینها حمایت می کند یا نه ولی اگر حمایت می کند، او هم مانند آنهاست چون منافقین برای عقاید خودشان کشته شدند اما این آقایان یکی با روسری از بین مردم در 22 بهمن فرار می کند؛ یکی هم با هفت تیرکشی محافظانش یکی هم که اصلا نرسیده به جمعیت خودش فرار میکند.
فارسی با اشاره به اظهارات برخی افراد مبنی بر وحدت با سران فتنه گفت: بعضا میشنویم که میگویند بیاییم با معترضان وحدت کنیم، اولا این ها معترض نیستند و جنایتکار و خائن اند، ثانیا وحدت با چه کسانی؟ با خیانتکاران به ملت، با کسانی که از مسعود رجوی ها هم کمترند؟ پس باید به مطرح کنندگان طرح وحدت بگویم لطفا سکوت اختیار کنید و اجازه دهید رهبری خودشان قضایا را همان گونه که تاکنون پیش بردهاند جلو ببرند.
وی با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب مبنی بر پرهیز خواص از مواضع دو پهلو، تصریح کرد: تمام کسانی یا سکوت کرده یا غیر شفاف اظهار نظر کردهاند باید روشن بگویند کدام طرف قرار دارند، داخل نظام هستند یا با موسوی و کروبی از نظام خارج شدهاند.
فارسی با عنوان این مطلب که خداوند گمراه کننده یک بنده خود را به اشد مجازات وعده داده است، تصریح کرد: حساب موسوی و کروبی که 14 میلیون انسان شریف را گمراه کردند دیگر با کرام الکاتبین است.
وی افزود: این آقایان باید در برابر تاریخ ایران پاسخگو باشند و باید مجازات شوند تا آیندگان بدانند چه بلایی و شری از سر نظام دور شده است.
جلال الدین فارسی با اشاره به سابقه حضور میرحسین موسوی پس از انقلاب در نظام جمهوری اسلامی ایران بیان داشت: این فرد از خویشاوندان نزدیک آقاست و آقا او را آوردند سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی کردند که بعد این فرد با انتشار سر مقاله ای با عنوان "دکتر حبیب ا... پیمان، متفکر بزرگ اسلامی" در حالی که پیمان در نظر امام(ره) و مجتهدین یک شبه کمونیست و مارکسیست تلقی میشد مورد انتقاد شدید اعضای شورای مرکزی حزب قرار گرفت.
وی افزود: اعضای شورای مرکزی از شهیدان بهشتی و باهنر گرفته تا آقایان اردبیلی، عسگراولادی و بادامچیان شدیدا در حضور آقا به میرحسین انتقاد کردند و تماما حرفشان کنارهگیری او از روزنامه بود اما من هم که عضو شورای مرکزی حزب بودم نگذاشتم او به سطل زباله بیافتد و از اعضا خواستم اجازه دهند که جبران کند و به تدریج خبط خود را در روزنامه تصحیح نماید که آقایان پذیرفتند.
جلال الدین فارسی گفت: در دوران نخست وزیری موسوی هم زمانیکه امام راحل قطعنامه را پذیرفتند میرحسین با دادن استعفا مخفی شد تا اینگونه در جامعه القا کند که من موافق قطعنامه نبودم و از خودش در افکار عمومی قهرمان بسازد امام(ره) هم روسای قوه قضائیه و مقننه و اگر اشتباه نکنم یک یا دو نفر دیگر را احضار کردند و بدون بحث در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش استعفانامه موسوی به دنبال فرد جایگزین بودند که آقا وارد جلسه میشوند و امام(ره) شرح جلسه را میفرمایند و نظر آقا را میخواهند که آقا با لطفی که پروردگار به ایشان دارد و ذکاوت و درایت خاصی را نصیبشان کرده است از تصمیم شوم میرحسین پرده برداری میکنند و به امام(ره) می گویند با استعفا موافقت نکنید چرا که او به دنبال قهرمان سازی از خودش است، امام(ره) در این زمان دستش را بلند میکند و با اشاره به آقا میفرمایند این درست است.
فارسی با بیان اینکه حضرت آقا تماما اینها را میدانستند و اجازه دادند شورای نگهبان موسوی را تایید صلاحیت کند، گفت: این هم هوشمندی آقا را میرساند و هم تقوای سیاسی ایشان را.
وی افزود: موسوی در دوران نخست وزیری اش که مصادف با دوران جنگ تحمیلی بود آنقدر به نمایندگان حامی خود در مجلس پول و کالا می داد که حد و حصر نداشت و حالا دیدیم که زمان انتخابات دم از عدالت و مردم میزد چیزی که خودش مصداق بارز نافی آن بود.
فارسی در پایان گفت: امروز قوه قضائیه موظف و مکلف است موسوی و کروبی را طبق قانون مجازات کند.
بررسی حیات سیاسی میرحسین موسوی
احمد توکلی نماینده مجلس در گفتگویی با نشریه همشهری به بررسی حیات سیاسی میرحسین موسوی پرداخته است . توكلي در دولت اول موسوي، وزير كار و سخنگوي دولت بوده است. البته او در همان دوران به يكي از جديترين منتقدين سياستهاي اقتصادي موسوي تبديل شد و در نهايت هم از دولت وي كناره گرفت.
آقاي دكتر توكلي شما يكي از چهرههاي فعال سياسي و رسانهاي دهه شصت بوديد و در دولت ميرحسين موسوي هم حضور داشتيد. به نظر شما چه عاملي باعث شد كه آقاي موسوي پس از اتمام دوره نخست وزيري اش از فضاي سياسي كشور كناره بگيرد و سكوت اختيار كند؟
علت دقيق اين سكوت براي من چندان روشن نيست، ولي قرائني داريم كه با كنار هم چيدن اين قرائن ميتوانيم به علت سكوت آقاي موسوي در اين 20 سال نزديك شويم. آقاي موسوي دو مشخصه برجسته داشت. يكي استكبارستيزي و ديگري مستضعفگرايي.
آن موقع همه ما در دولت تلاش داشتيم كه وضع مستضعفين كشور را كه در سالهاي حكومت پهلوي به شدت تحت فشار بودند ارتقا ببخشيم. مخصوصا در روستاها و شهرهاي كوچك. به همين دليل جهتگيري دولت در تخصيص منابع مالي، توجه به روستاها و نقاط محروم بود. در سياستگذاريهايي هم كه به قدرت خريد مردم برميگشت شديدا حساس بوديم كه اين سياستگذاريها بر وضع مستضعفين چه تحولي ايجاد ميكند.
آنقدر اين مساله براي همه ما مهم بود كه نتيجهاش اين شد كه وضع مستضعفين در اول انقلاب با سرعت بسيار بيشتري از وضع عمومي كشور بهبود پيدا كرد؛ علاوه بر شواهد عيني، تحقيقات علمي نيز نشان ميدهد كه درحاليكه توليد ملي در سالهاي اول انقلاب به علت جنگ و سياست هاي دولتي كردن اقتصاد در خيلي از سالها نرخ منفي داشت، توزيع درآمد به سرعت و بهشدت بهبود پيدا كرده بود. بخشي از اين موفقيت تحتتاثير روحيه مهندس موسوي بود و البته جهتگيري كلي نظام هم همين بود.
مثلا آقاي هاشمي در همان سالها در خطبههاي نمازجمعه بحثهاي مبسوطي را در دفاع از توزيع منابع و درآمدهاي ملي به نفع مستضعفين انجام ميداد.البته مواضع ايشان در آن دوره شديدا دفاع از دولتي كردن امور اقتصادي بود كه اين جنبه مورد مخالفت ما بود.
پس اختلاف شما ودوستانتان كه به طيف راست دولت معروف شديد با نخستوزير وقت و نزديكانش در چه بود؟
به نظر ميرسيد، آنقدر اين مساله توزيع منابع و درآمدهاي ملي به نفع مستضعفين براي آقاي موسوي اهميت داشت و در رفتار او نمايان احساس ميشد كه به نوعي به سمت دولتي كردن همه امور و دراختيار گرفتن تمام منابع و فعاليتهاي اقتصادي به بهانه توزيع عادلانه آنها پيش ميرفت.
در حقيقت آقاي موسوي به تعبير دوستان ما در آن نامه معروف به امام به دنبال دولتيكردن مردم بود. از طرف ديگر ما و دوستان همفكر ما در ضمن اينكه مخالف اختلاف طبقاتي بوديم، دفاع از حقوق مالكيت را وظيفه خودمان ميدانستيم. چون به نظر ما اسلام اين دو را با هم ميخواست و جمع هر دو را ممكن ميدانست و ميداند.
به همين دليل از طرف آقاي موسوي و آقاي هاشمي متهم شديم كه طرفدار سرمايهدارها و نظام بازار هستيم. درحاليكه خود آنها بهشدت به دولتي كردن و دخالت دولت در امور اقتصادي پايبند بودند، و ما در واقع با دخالت بيحد و حصر دولت در زندگي مردم مخالف بوديم. اعتقاد ما بر اين بود كه بخش خصوصي بايد با نظارت و كنترل دولت رشد كند و در حيطه كار دولت دخالت نكند. اين مسأله منشاء اختلافات شديدي بين دو دسته از وزراء شد.
با وجود اين اختلافها چطور در آن شرايط حساس جنگ، به اين نتيجه رسيديد كه دولت را ترك كنيد؟ در همه دولتها بين برخي از اعضاي كابينه اختلاف وجود دارد، چرا اين اختلاف منجر به كنارهگيري شما و آقاي عسگراولادي شد؟
اين اختلاف تا حدي شدت گرفت كه آقاي موسوي و دوستان وي از جمله آقايان بهزاد نبوي، مرحوم نوربخش و امثال ايشان، سعي داشتند كه در كارهايي كه ما در اختيار داشتيم اختلال ايجاد كنند و شرايطي را ايجاد كنند كه وزارتخانههايي كه مسئوليت آنها با ما بود توفيقي به دست نياورد، شواهد متقني هم در اين مورد وجود داشت.
ما ديديم كه كشمكش در حال بالاگرفتن است و به نقص در كار مردم ميكشد. بنابراين ترجيح داديم براي جلوگيري از اين اختلافي كه در نهايت به ضرر مردم تمام ميشد از دولت كنارهگيري كنيم. همان زمان نامهاي به امام امت نوشتيم.
هفت تن از وزراي آن موقع شامل آقاي پرورش، وزير آموزش و پرورش، آقاي ولايتي، وزير امور خارجه، آقاي مرتضي نبوي، وزير پست و تلگراف و تلفن، آقاي عسگراولادي، وزير بازرگاني، آقاي ناطق نوري، وزير كشور، آقاي رفيقدوست، وزير سپاه، و بنده به عنوان وزير كار به امام عرض كرديم كه اختلاف بر سر دولتي كردن مردم است يا مردمي كردن دولت و ما هفت نفر با گزينه اول كه دولتي كردن مردم است، مخالف هستيم و آن را به ضرر كشور، نظام و مستضعفان ميدانيم و فكر ميكنيم به جاي اين كار بايد دولت مردمي شود تا با سياستگذاريهاي درست امور را به نفع مردم به سامان برساند، نه اينكه در ريز و درشت زندگي مردم دخالت كند.
با اين استدلال، تقاضا كرديم تا امام اجازه بدهند كه ما استعفا بدهيم. بالاخره بعد از رفتوآمدهاي زياد تصميم دوستان بر اين شد كه بنده و آقاي عسگراولادي كه اقتصاديهاي اين جمع بوديم و طبيعتا به دليل ماهيت اقتصادي اختلاف با نخستوزير مشكلات بيشتري داشتيم، استعفا بدهيم. البته آقاي موسوي اين موضوع را تحمل نكرد و به جز آقاي ولايتي كه امام به او اجازه نميداد، پنج نفر ديگر را حذف كرد.
مگر چه رفتاري با اين وزرا شد كه شما از آن به "حذف " تعبير ميكنيد؟
از جمع وزرايي كه گفتم آقاي مرتضي نبوي و آقاي پرورش را عزل كردند. در دولت دومشان هم آقاي رفيقدوست و آقاي ناطق را به شكل خيلي بدي حذف كردند. يعني به شكل تحقيرآميزي و البته اين دوستان آدمهايي نبودند كه حقارت را بپذيرند و نپذيرفتند. ولي آقاي موسوي رفتار نامناسبي داشت، شبيه رفتارهايي كه بعضي وقتها از آقاي احمدينژاد با برخي از وزرايشان ميبينيم.
خوب برگرديم به موضع اصلي مصاحبه يعني علت سكوت آقاي موسوي در اين بيست سال.
مقصود من از نقل اين ماجراي تاريخي اين است كه ميخواهم نشان دهم كه ايشان چقدر اصرار داشت كه دولت بايد در همه امور دخالت كند و اين كار را به نفع مستضعفان ميدانست و نظام بازار را به صورت اصولي قبول نداشت. شما اين را در نظر داشته باشيد و زماني كه آقاي هاشمي سر كار آمد را بررسي كنيد. آقاي هاشمي درست 180 درجه روشش را عوض كرد. يعني تبديل شد به مجري سياستهاي تعديل بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول. سروصداي امثال ما به شدت درآمد.
من سرمقالههاي روشن، شفاف و تندي در روزنامه رسالت عليه سياست تعديل آقاي هاشميرفسنجاني مينوشتم. در عين حال انتظار اين بود كه كسي كه بيش از همه بايد در اعتراض به آن شرايط خلاف عدالت، فرياد بزند آقاي موسوي باشد. درحاليكه ايشان مطلقاً سكوت كرد و اين سكوت بيش از همه اسباب تعجب امثال بنده را فراهم كرد، كه چگونه فردي كه به زعم خود براي توزيع عادلانه ثروتها اينگونه با رئيسجمهور وقت(مقام معظم رهبري) و بخش قابل توجهي از كابينه خود درگير ميشود، حالكه تمام سياستهاي دولت آقاي هاشمي ضد آرمانهايي كه بيان ميكرد پيش ميرود، سكوت مطلق را حتي بر يك بار سخن گفتن ترجيح ميدهد.
اين براي من قابل توجيه نبود تا اينكه مهلت دولت اول آقاي هاشمي تمام شد. در انتخابات دور دوم رياستجمهوري آقاي هاشمي، بنده با او رقابت ميكردم و تمام انتقادات اقتصادي، سياسي و فرهنگي را با محوريت نگاه عدالتطلبانه و در نقد سياستهاي اقتصادي آقاي هاشمي، كه به زعم من و بسياري از كارشناسان منجر به تشديد شكاف طبقاتي ميشد، به صورت كاملاً عريان در رقابت انتخاباتي بيان كردم. با اينكه در همان زمان نيز آثار سياستهاي تعديل آقاي هاشمي در اين تشديد شكاف طبقاتي آشكار شده بود و عليرغم فضاي داغ رقابت انتخاباتي و عطش جامعه براي انتقاد از وضع بوجود آمده، باز هم در اين دوره آقاي موسوي هيچ سخن نگفت.
نه مقالهاي و نه سخنراني از ايشان ديديم و نه بيانيهاي صادر كرد و نه فعال در صحنه سياست نقش بازي ميكرد. البته اين را خبر دارم كه در مجمع تشخيص به عنوان اعتراض گاهي حرفهايي زده بود، اما اين اعتراضها به هيچوجه بروز اجتماعي نداشت.
اين سكوت در دولت بعدي هم ادامه داشت. در دوره اصلاحات كه سيد محمدخاتمي وزير ارشاد سابق ميرحسين موسوي به رياستجمهوري رسيد هم شاهد اين سكوت هستيم.
همين طور است. صفت دوم مهندس موسوي كه به آن شهره بود، ماهيت ضد امپرياليستي و مخالفت وي با سلطهطلبي آمريكا بود. اين مسئله را به طور جدي هم قبول داشت و هم تبيين ميكرد و بر اساس آن سياست خارجي دولتش را شكل ميداد.
ولي متاسفانه وقتي كه دوره آقاي خاتمي شد؛ روشنفكراني كه بر سر كار آمدند سعي كردند مفهوم امپرياليسم را پاك كنند و اصلا تفكر ضد سلطهطلبي را به سخره ميگرفتند و مساله توطئه استكبار جهاني را عليه انقلاب اسلامي يك توهم اعلام كردند. در اين شرايط هم انتظار بود كه آقاي موسوي يك تحركي از خود نشان بدهد. البته ايشان در يك سخنراني در يكي از دانشگاههاي تهران، "توهم توطئه " را توهم اعلام كرد و از توطئه استكباري عليه كشورهاي ضعيف يعني تبيين مفهوم امپرياليسم و استكبار بر عليه انقلاب اسلامي و ملتهاي ضعيف سخن گفت.
اما به محض اينكه سخنراني ايشان منتشر شد، روزنامههاي دوم خردادي حملات تندي را عليه او انجام دادند و ايشان به جاي ايستادگي و مقاومت در مبارزه براي احقاق حق مظلومين جهان و پرده برداشتن از چهره آمريكاي سلطهطلب سكوت كرد و عقب نشست. ديگر ما حرفي از ايشان نشنيديم و موضعگيري نديديم. اين هم براي من بسيار تاسفبار بود.
شايد با قاطعيت نتوان اين سكوت را ناشي از عدم اعتقاد به باورهاي گذشته دانست. شايد عدهاي معتقد باشند كه اين نوع سكوت بيشتر يك سكوت مصلحتي براي حمايت از دولت نزديك به وي يعني دولت خاتمي باشد.
شايد هم هردو. بنده به دليل اينكه بالاخره ايشان را شخصيت مومن و انقلابي ميدانستم براي اينكه ارتباط ما با هم قطع نشود، دو سه بار در اين سالهاي سكوت و انزواطلبي ايشان، براي ديد و بازديد عيد به ديدار ايشان رفتم.
يادم ميآيد يكي از اين ديدارهاي نوروزي مربوط به ايامي بود كه افكار دكتر سروش در بين روشنفكران در حال رواج بود. فكر ميكنم ابتداي دهه 70 بود. در اين ديدار نوروزي دغدغههاي آن روزهاي انقلابيون و مساله دكتر سروش را با وي مطرح كردم و اينكه اگر كسي افكار دكتر سروش را بپذيرد در واقع مبارزه نفي ميشود و تسليم در برابر غرب يك ارزش ميشود، نه ضدارزش. و از او خواستم كه نظرش را بدهد، ايشان سكوت كرد و تنها يك جمله گفت به اين مضمون كه البته اين حرفها به جاي خود ولي نميتوان هر حرف مخالفي را با عنوان دگرانديش از صحنه حذف كرد.
اين جمله البته به صورت كلي جمله درستي است، اما در آن فضاي گفتوگوي ما و فضاي سياسي جامعه، كاملاً به معناي تاييد خط فكري روشنفكران تسليمگرا و منكر استكبار بود. چرا كه اين عنوان "دگرانديش " را آن روزها در ادبيات سياسي براي معرفي گروهي كه طرفدار دكتر سروش بودند و طرفدار ليبراليسم سياسي و تسليم و همگرايي با غرب بودند استفاده ميكردند.
بنابراين وقتي كه يك لغت و اصطلاحي براي يك دستهاي كه صاحب تفكر خاصي هستند عنوان ميشود؛ تقبيح استفاده از اين اصطلاح، در واقع به معناي تأييد تلويحي اين نگاه بود. من پيش خودم تلقيام اين شد كه ايشان مانند قديم فكر نميكند. البته نه آن موقع نه الان نميتوانم قسم بخورم كه برداشتم درست بوده است. يك واقعه هم گفتنش لازم است.
در سال 1380 كه بنده با آقاي خاتمي رقابت ميكردم، به رغم آنكه مواضع بنده دفاع از عدالت و استقلال كشور در قبال هجمه فرهنگي، سياسي و اقتصادي غرب بود و مواضع اصلاح طلبان به وضوح غربگرايانه بود آقاي موسوي در دفاع از خاتمي بيانيه داد در حاليكه معلوم بود او راي ميآورد و موسوي نياز به تاييد جريان ليبرال سرمايه داري و ليبرال دموكراسي در حال جولان نداشت. شايد بتوان نتيجه گرفت كه اگر موسوي بر انديشههاي پيشين خويش باقي بود نميبايست چنين ميكرد.
به اين ترتيب ميبينيد كه اين دو رفتار يعني سكوت محض در دوره آقاي هاشمي و سكوت منفعلانه در دوره آقاي خاتمي با دو ويژگي مشخص ايشان كه مستضعفگرايي و استكبارستيزي بود به شدت ناسازگار است. اين سكوت طولاني در كنار تاييد تلويحي نگاه ليبراليسم سازشگرا چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ آقاي موسوي در ايام انتخابات هم پاسخ سوالات درباره اين سكوت 20 ساله را ندادند. بلكه گفتند چون دوره آقاي احمدينژاد خطري براي انقلاب احساس كردم بهميدان آمدم.
به نقطه خوبي رسيديم. آقاي موسوي در مواضع ابتدايي خود پس از اعلام كانديداتوري و حتي بعدها در مناظرههاي انتخاباتي بسيار تاكيد ميكرد كه به دليل احساس خطر جدي براي انقلاب سكوت بيستساله خود را شكسته است. توجيهي كه همان موقع براي بسياري از آگاهان مسائل سياسي و حتي مردم قابل فهم نبود. اينكه چگونه ميرحسين موسوي با آن ويژگيها در دهه شصت، 20 سال سكوت ميكند و در دولتهاي سازندگي و اصلاحات در مقابل بسياري از انحرافها زبان به كام ميگيرد، اما در فضايي كه بيشترين شباهت را به آرمانگرايي دهه شصت دارد، اعلام خطر كرده و براي رفع اين خطر وارد صحنه ميشود.
من نميدانم كه اگر فردي زمان آقاي هاشمي با اجراي سياستهاي تعديل در كشور، كه اختلاف طبقاتي را تشديد ميكرد احساس خطر نميكند و زمان آقاي خاتمي كه استكبارستيزي توسط نخبگان دولتي تخطئه شد و ميرفت تا به دست روشنفكران نزديك به اين دولت به كلي بر باد برود و ايشان باز احساس خطر نكرد،
زمان آقاي احمدينژاد چه چيزي ديده بود كه از اينها مهمتر بود. البته بنده خودم بعضي از كارهايي را كه آقاي احمدينژاد كرده و ميكند، مخالف مصالح كشور و انقلاب ميدانم و خطر احساس ميكنم؛ ولي معنياش اين نيست كه زمان آقاي هاشمي يا آقاي خاتمي خطري انقلاب را تهديد نميكرد و فقط الان انقلاب در حال تهديد شدن است. فكر نميكنم اين توضيح آقاي موسوي كثيري از روشنفكران و مذهبيهايي كه ايشان را ميشناختند قانع كرده باشد.
شما تاكيد داريد كه آقاي موسوي به آقاي هاشمي مطلقاً اعتراض نكردند. از طرفي در دوره نخستوزيري موسوي هم ما شاهد حمايتهاي آقاي هاشمي از مشي اقتصادي ايشان بوديم. يعني در دو دولتي كه به لحاظ زماني كاملا در تداوم يكديگرند و به لحاظ اقتصادي كاملا در تضاد آشكار با هم هستند، ما شاهديم كه دو رئيس دولت به نوعي از كار يكديگر حمايت ميكنند. اين مسئله به خاطر نزديكي شخصي اين دوچهره نبود؟
بله. شايد "الگوي رفتار رفاقتي " يا همان جناحگرايي در سياست ايران بتواند اين موضعگيري ايشان را توضيح بدهد. پيوندهاي عاطفي و عادتهاي رفتاري در سياستمداران ايران شديد است و خيلي از تاييد يا تكذيبها تحت تاثير اين رفتارها و گرايشها صورت ميگيرد، كه به آن جناحگرايي يا رفيقبازي در عالم سياست ميگويند. همان موقع هم اين مسائل مورد بحث بود كه حركات برخي از دولتمردان وقت و تخبگان سياسي بيشتر جناحي است تا عقيدتي.
در آن قصه اولي كه بحث كردم آنقدر اختلاف در بين ما از يك طرف و آقاي موسوي و آقاي هاشمي از طرف ديگر زياد بود كه بحث فقه سنتي و فقه پويا مطرح شد. ما معروف بوديم به طرفداران "اسلام فقاهتي " و آنها خود را طرفداران "اسلام پويا " ميخواندند. كه امام(ره) ضمن اينكه از فقه سنتي دفاع كردند؛ تأييد كردند كه فقه سنتي پويا هم هست و روشهاي مندرآوردي و اباحهگري را كه در فقه به وسيله يك عده از روشنفكران تبليغ ميشد تخطئه كردند.
ميخواهم بگويم اختلاف حتي تا حد مسائل اعتقادي پيش رفته بود. ولي ميبينيم با اينكه اينقدر اختلاف بود، آقاي هاشمي وقتي موضعش را تغيير داد، آقاي موسوي كه همواره مورد حمايت آقاي هاشمي بود سكوت كرد و وقتي كه آقاي موسوي نامزد شد، آقاي هاشمي از او حمايت كرد. ممكن است اين مسائل عجيب و غريب در عالم سياست تحت تاثير رفاقتها و الفتهايي كه از اول انقلاب در حزب جمهوري اسلامي بين آقاي موسوي و آقاي هاشمي بود، اتفاق افتاده باشد.
مسئله ديگري كه براي بسياري از فعالان سياسي و رسانه اي عجيب بود و با توجه به حضور دائمي شما در فضاي مطبوعاتي كشور قابل طرح است طرح ادعاي سانسور شدن مهندس موسوي توسط وي در اولين صحبت انتخاباتي بود كه گفت مرا 20 سال سانسور كردند. اين ادعاي آقاي موسوي براي شما، با توجه به اينكه در اين فضاي 20 ساله در روزنامههاي رسالت و روزنامه فردا كه هر دو مشي كاملا انتقادي نسبت به دولتهاي وقت خود داشتند و قاعدتا بايد تريبون خود را در اختيار عناصري چون ميرحسين موسوي براي نقد دولت قرار ميدادند؛ چقدر قابل پذيرش است؟ يعني آيا اينگونه بود كه يك اراده سياسي مبني بر سانسور آقاي موسوي در رسانهها و مطبوعات حاكم باشد؟
من بههيچوجه اين ادعا را قبول ندارم. براي اينكه مبدع سانسور و فشار بر مطبوعات خود آقاي موسوي است.
در توضيح ادعايم عرض ميكنم وقتي ما روزنامه رسالت را در سال 64 تاسيس كرديم، تنها روزنامه منتقد دولت بوديم. آقاي موسوي در مواجه با مطبوعات منتقد آنقدر كمطاقت بود كه تحمل نقد مستند به گزارش اقتصادي دولت خود را هم نداشت. طبق قانون دولت موظف بود كه در شهريور هر سال گزارش سالانه اقتصادي را منتشر كند، كه گزارش سال 63 براي اولين بار بعد از انقلاب در سال 65 منتشر شد.
من در روزنامه رسالت خلاصه گزارش سالانه را با حاشيهنويسي خودم طي يك سلسله يادداشتهايي آوردم. آقاي موسوي برافروخته شد. اينكه از درون دولت يك گزارش كارشناسي منتشر شود كه تاييد منتقدان دولت باشد به شدت او را برآشفته كرده بود، تا حدي كه در مصاحبه راديو تلويزيوني گفت: "به كشور خيانت ميكنند، با انتشار آمار سري به دشمن گرا ميدهند. " حتي خدمت امام رسيد و به خلاف اعلام كرد كه اينها گزارشهاي محرمانه و سري را منتشر ميكنند.
وقتي كه در آن شرايط جنگي اينگونه تلقي شد كه روزنامه رسالت اخبار محرمانه و سري را منتشر ميكند، طبيعي بود كه همه جامعه برافروخته و از دست ما عصباني شوند. من خودم يادم هست كه با سه تن از علماي عضو روزنامه رسالت خدمت مرحوم آيتالله مشكيني رسيديم و نسخه اصلي گزارش ها را به ايشان نشان داديم. ما به آقاي مشكيني اين گزارشها را نشان داديم كه هيچ مهر سري و محرمانهاي نداشت و حتي در مقدمهاش هم نوشته بود كه طبق قانون بايد بهصورت عمومي منتشر شود.
از آيت الله مشكيني پرسيديم كه شما چرافرموديد كه ما اسرار نظام را منتشر ميكنيم. از صحبتهاي آقاي مشكيني معلوم شد كه دولت آقاي موسوي خبرهاي دروغ به ايشان دادهاند و ايشان هم به نخستوزير زمان جنگ اعتماد كرده و در دفاع از منافع ملي با نيت پاك سخن گفته بود. درحاليكه اطلاعات نادرست بود. اين را خدمت امام هم منعكس كرديم. اينها نمونهاي بود از كارهاي آقاي موسوي كه حتي تحمل نداشت يك گزارش رسمي آزاد به راحتي در روزنامه مستقلي مثل رسالت منتشر شود و حاضر بود نسبت دروغي به اين روزنامه بدهد تا بتواند آنها را خفه كند. كه اتفاقا موجب جو تبليغاتي سنگين عليه روزنامه رسالت شد.
تا حدي كه ما خودمان به اين نتيجه رسيديم كه كمتر حرف اقتصادي بزنيم. حتي وقتي امام فرمودند كه در زمان جنگ روزنامهها بيانصافي نكنند، و حتي بعضي مطالب منصفانه را هم ننويسند، ما فكركرديم كه اگر حرف خودمان را مصداق منصفانه هم بدانيم، باز مصلحت وحدت ملي و اتحاد ذيل رهبري وقت اين است كه كمتر از اين حرفها بزنيم.
روزنامه سلام هم چند سال بعد از رسالت منتشر شد و آن هم موضع انتقادي نسبت به دولت آقاي هاشمي داشت و در انتقاد مثل خيلي از روزنامههاي دوم خردادي بعدي معمولا جانب افراط را ميگرفت. اين نشان ميدهد كه آقاي موسوي اگر همان موقع نميتوانست در رسالت مطلب بنويسد، ميتوانست در سلام و يا حتي در روزنامه جمهوري اسلامي كه مديرمسئول آن يعني آقاي مسيح مهاجري احترام خاصي براي وي قائل بود و تا آنجا كه ميتوانست و موسوي را در صراط صحيحي ميديد سعي ميكرد از ايشان دفاع كند، مطلب بنويسد.
پس موسوي امكان سخن گفتن داشت. هيچ سانسوري در ميان نبود. ايشان نخستوزير زمان امام بود و پيش همه محترم بود. گرچه خطاهاي زيادي كرده بود ولي احترامش حفظ شده بود. من خودم كه اينقدر از نظر مشي سياسي و اقتصادي منتقدش بودم بهويژه در امور اقتصادي و دولتي كردن امور، عرض كردم كه دلم نميآمد چند سال يك بار به ايشان سر نزنم. فضا فضايي نبود كه آقاي موسوي بسته باشد و آقاي موسوي اگر سخني بگويد مورد مواخذه قرار بگيرد. بله آقاي موسوي در يك زماني مورد مواخذه قرار گرفت و آن هم همانطور كه گفتم زمان دوم خرداد بود كه تحمل حرف مخالف را نداشتند.
به رغم اينكه بعضي از آنها ادعاي گزافه زيادي در باب آزادي بيان داشتند. البته در مجموع در زمان آقاي خاتمي فضا به نسبت زمان آقاي هاشمي بازتر شد و جزء رحمت هايي بود كه آن موقع اتفاق افتاد. همان موقع هم آقاي موسوي جز آن سخنراني كه عرض كردم در رسانه هاي دوم خردادي به او حمله كردند و عقب نشست، هيچ حضور و بروز رسانهاي ديگري نداشت. درصورتيكه ميتوانست دست به قلم ببرد چرا كه اهل قلم است، اهل سخن است. ولي ما آثار قلمي و آثار سخني از ايشان نديديم. با اينكه فضا هم براي وي باز بود و ميتوانستند حرفهايي بزنند. كما اينكه روزنامههاي متنوع و متعددي در اين دوره منتشر شد و فضا براي ظهور اجتماعي و رسانهاي وي كاملا باز بود.
خود شما يا همكارانتان در روزنامه رسالت و يا بعدها در روزنامه فردا سراغ آقاي موسوي نرفتيد؟ با توجه به اينكه عليالقاعده انتظار داشتيد سياستهاي اقتصاد كاپيتاليستي دولت هاشمي و يا سياستهاي ليبرالي دولت آقاي خاتمي را در بعد سياستخارجي و حتي سياستهاي اقتصادي نقد كند؟
من الان درست بهخاطر ندارم كه سراغ ايشان رفتيم يا نه؛ ولي اگر هم نرفته باشيم خودمان را ملامت نميكنيم. براي اينكه مهندس موسوي انزواي سياسي در پيش گرفته بود و اجازه نميداد كسي سراغش برود. يعني فضاي سياسي و رسانهاي كشور و بهخصوص علاقمندان ايشان كاملاً مايوس از ايفاي نقش وي بود.
با توجه به اين مطالبي كه بيان كرديد، چرا ايشان اين سكوت 20 ساله را شكست و به صحنه آمد؟ يعني با توجه به اين سكوتي كه در اين سالها داشتند عليرغم مخالفت جدي با آن دو اصل فكري وي، كه شما بيان كرديد، اين شائبهاي كه خيليها مطرح ميكنند كه ايشان با حمايت و برنامه آقاي هاشمي آمدند را ميشود تاييد كرد؟ چون با توجه به استدلالهاي شما و تحليل بسياري ديگر از اگاهان سياسي، خيلي دلايل شخصي و يا سياسي مشخصي نميتوان برايش قائل شد؟
نميتوانم به اين صراحت اين مسئله را تاييد كنم. اما آن چيزي كه برايم مسجل است، اين است كه رفتار چهارساله آقاي احمدينژاد و اصولگرايان مجلس هفتم كه در مسيري متفاوت از فضاي غيرارزشي سالهاي دولت آقاي خاتمي شكل گرفته بود، فضايي درست كرده بود كه جامعه به سمت ارزشهاي انقلاب متمايل شد.
شاهدش هم اين است كه در دوره دوم شوراهاي شهر و روستا و بعد از آن در مجلس هفتم اكثريت مدافعان ارزشهاي انقلاب اسلامي پيروز شدند. بعد از آن هم آقاي احمدينژاد با آن ويژگيهاي انقلابي و اصولگرايانه و با حمايت اصولگرايان پيروز شد. نتيجهاش اين شد كه با كارهايي كه در دولت اول آقاي احمدينژاد پيگيري شد و مواضعي كه مجلس هفتم داشت، حال و هواي مسلط بر فضاي سياسي كشور، حال و هواي ارزشگرايي بود. مقابله با وابستگي و وادادگي در برابر نظام سلطه را هيچكس نمي تواند در مواضع دولت و مجلس اصولگرا نفي كند. طرفداري از معيشت و اقتصاد و زندگي مردم هم از ويژگيهاي بارز اين دوره است.
پس ميبينيد كه اگر دوم خرداد و جريان اصلاحات ميخواست كسي را به صحنه بياورد و براي انتخابات در موضع رسمي قرار دهد بايد كسي را انتخاب ميكرد كه اين مشخصات در او از نظر سابقه ذهني و تاريخي مردم وجود ميداشت و چه كسي بهتر از آقاي موسوي كه هم اينها را داشت و هم 20 سال از صحنه كنار بود و طبيعتا آسيب نديده بود. در نتيجه در وضعيت نامناسب اصلاحطلبان به لحاظ اقبال مردم، بهترين شخصيتي بود كه به طور نسبي جلب آرا ميكرد
. يعني دولت آقاي احمدينژاد و مجلس هفتم فضايي را پيش آوردند كه جز يك عدالتگرايِ استقلالطلبِ استكبارستيز فرد ديگري محبوب مردم قرار نميگرفت. به نظر من به همين دليل آقاي موسوي انتخاب شد و با اين مقدماتي كه من گفتم از اصل اشتباه نكرده بودند. اگر شما به بيانيه اول آقاي موسوي كه به عنوان بيانيه ورود ايشان به عرصه انتخابات تعبير شد نگاه كنيد كاملا حال و هواي حرفهاي انقلابي و عدالتخواهانه دكتر احمدينژاد را داشت. ولي متاسفانه به تدريج رنگ روشنفكرمآبي غربگرا در بيانيهها و مواضع ايشان پررنگتر شد و رنگ عدالتخواهي ضعيف شد تا به آنجايي كه نبايد ميكشيد، كشيد.
فرارو- علی مطهری مرد همیشه در اخبار سال گذشته و وقایع پس از انتخابات بود. علی مطهری در طی یک سال گذشته هر آن چه را درست میدانست بیان میکرد. آنچه خواهید خواند مروری اجمالی است بر شماری از بسیاری از حرفها و گفتههای وی در پنج فصلی که سپری شده است.
حامیان دولت در انتخابات شوراهای شهر و روستای 85 تجربه بسیار ناموفقی داشتند، سر لیستشان بیست و هفتم شد و نهایتاً کمتر از اصلاحطلبان کرسی گرفتند، اگرچه بعداً توانستند با دلجویی از بعضی یاران قدیمی، ائتلافشان در شورای شهر را قدرتمندتر کنند؛ اما این درس سبب شد تا در انتخابات مجلس پرچمی جز اصولگرایی نداشته باشند.
فشارهای آنان از یک سو و حضور انتخاباتی اصلاحطلبان از سوی دیگر سبب شد تا علی لاریجانی به قم برود و لیست اصولگرایان مستقل کمرمق شود. حامیان دولت از این فرصت استفاده مناسبی کردند و به قدر کفایت از لیست اصولگرایان سهم گرفتند، اما این بار مرتکب اشتباه دیگری شدند. آن هم در شناخت آدمهایی که میخواستند. امروز کمتر کسی این حرف حقیقتنیوز را میپذیرد که «قرار گرفتن علی مطهری در ليست 30 نفره تهران زماني محقق شد که نام او با توصيه دکتر احمدي نژاد در ليست نمايندگان حامي دولت اسلامي و رايحه خوش خدمت قرار گرفت.» ولی این عین واقعیت است.
علی مطهری، در طول دو سال نمایندگی مجلس ثابت کرده که اهل سیاست نیست، دست کم این معنا را قبول ندارد که «هر راست نشاید گفت.» علی مطهری تا پیش از مجلس هشتم ناشناخته بود، اگر تا پیش از آن این وجه از مطهری بارز بود که به خاطر وضع حجاب انتقادهای تندی به خاتمی میکرد و خواستار شفافسازی پیرامون فعالیتهای اقتصادی فرزندان هاشمی میشد، در یک ساله اخیر بخش دیگری از گفتمان او روشن شده است. به هر دلیلی این روزها علی مطهری، شناختهشدهترین فرزند شهید مطهری است و اصولگرایان او را بیش از دیگر برادرش که علیالظاهر مواضع اصلاحطلبانهتری دارد به نقد میکشند.
علی مطهری: بهار
بهار 88، مطهری اگرچه دیر، ولی عاقبت به اردوگاه حامیان محسن رضایی پیوست. وی در سخنرانیهایش انتقادات بسیار تندی از منش احمدینژاد میکرد، تا جایی که در یکی از سخنرانیهای دانشجویی گفت: «این حرفها رسانهای نشود، در جمع خودمانی این حرفها را میگوییم.»
او البته از آن اصولگرایانی نبود که دل در گرو میرحسین موسوی ببندد، چه این که همان زمان عقیده داشت: «موسوی آدم خطرناکی است؛ شاگرد شریعتی بوده و تفکرات ضدآخوندی دارد.»
امّا بهار مطهری با مناظره موسوی و احمدینژاد رنگ دیگری گرفت. مطهری پس از آن مناظره در نوزدهم خرداد نامهای به احمدینژاد نوشت و اظهار داشت: «جناب رئیس جمهور! برای اثبات صداقت خود دو روز فرصت دارید!»
علی مطهری سه سوال کلیدی از احمدینژاد پرسیده بود: چرا این اسامی را در چهار سال گذشته اعلام نکردید، چرا از اطرافیان خود نامی نبردید و چرا پالیزدار به خاطر همین حرفها به 9 سال حبس محکوم شد؟ وی حرفهای احمدینژاد در مناظره را نه از سر اعتقاد که تاکتیکی برای جذب رای دانسته بود. مطهری اگرچه به نتیجه انتخابات تمکین کرد و حرفی از تقلب در آن نزد؛ اما این بهار آغاز یک سال پرکار برای او بود.
علی مطهری: تابستان
آغاز تابستان، مطهری اعتراضات پس از انتخابات را طبیعی دانست و البته به موسوی هم اعتراض کرد: «اعتراضات اولیه طبیعی بود که به طور خودجوش از سوی برخی از مردم انجام شد. البته عملکرد آقای موسوی نیز در تحریک مردم نقش بسزایی داشت. ایشان جمعه شب دو هفته گذشته پیش از آنکه انتخابات تمام شود، اعلام کردند که تا چه میزان رای دارند و اگر چیزی جز این شود، حتما تقلب شده است.»
وی در عین حال از برخی اعضای شورای نگهبان انتقاد کرد: «به نظر من برخی از اعضای این شورا همچون آیت الله یزدی، جنتی و مومن و همچنین غلامحسین الهام به دلیل موضعگیریهای انتخاباتیشان، مرتکب اشتباه شدند. از آنجا که شورای نگهبان در مقام داور است، داور نباید به طرفداری از یکی از طرفین دعوا اظهار نظر کند. اما متاسفانه آنها از نامزدی احمدینژاد حمایت کردند.»
اگر علی مطهری، شوهرخواهر خود و رئیس مجلس را «گاهی مصلحتاندیش» میداند، بدین معناست که او اهل این مصلحتاندیشیها نیست. وی انتقاداتش را با انتقاد از دبیر شورای نگهبان پی گرفت. آیتالله جنتی در خطبههای نماز جمعه گفته بود: «دعوت كنندگان مردم به تجمعات غيرقانوني و برگزاركنندگان اين تجمعات مقصر خون هاي ريخته شده طي هفته هاي گذشته بوده اند.»
علی مطهری در مقالهای در روزنامه اعتماد ملی اظهارات امام جمعه موقت تهران را شبیه آن دانسته بود که معاویه گفت مقصر کشته شدن عمار، علی بود که او را با خود به جنگ آورد. کیهان به علی مطهری تاخت که حرفهای دشمن شادکن میزند و مطهری نیز او را بیجواب نگذاشت که: «از نظر نگارنده اساسا کیهان اعتقادی به آزادی بیان ندارد و به خاطر کتمان حقایق و بیتفاوتی نسبت به ناراستیهای حکومت، آن هم به بهانه حفظ نظام، از دوستان نادان و البته خیرخواه انقلاب اسلامی به شمار میرود.»
واکنشها سبب نشد که علی مطهری دست از موضعگیری بردارد. چند روز بعد و در هجدهم مرداد بود که نظر مطهری درباره بازداشتگاه کهریزک منتشر شد. وی درباره متخلفان کهریزک گفت: «باید ترتیبی اتخاذ شود که مردم مطمئن شوند مجازات این افراد انجام میشود، نه این که مثل قتلهای زنجیرهای و حوادثی مثل قتل زهرا کاظمی و زهرا بنییعقوب معلوم نشود که افراد خاطی مجازات شدند یا نه، بلکه مساله باید شفاف باشد.»
نوبت به کابینه که رسید، مطهری مانند توکلی در مخالفت با کلیت کابینه پیشنهادی احمدینژاد سخن گفت، اما محور حرفهایش انتخابات نبود. مطهری بر صندلی اصولگراییش تکیه زد و گفت سیاست فرهنگی کابینه پیشنهادی احمدینژاد لیبرال است. همین مسئله احمدینژاد را به واکنش واداشت تا استفهامی انکاری را در دفاع از کابینهاش مطرح کند: «این کابینه لیبرال است؟» مطهری که مشایی را «عنصر مشکوک اعتقادی و سیاسی» میدانست، دارای نفوذ فراوانی در کابینه دانست و از احمدینژاد پرسید: «ولایت فقیه یا ولایت مشایی؟»
علی مطهری: پاییز
پاییز برای مطهری دنباله انتقادات او از حوادث پس از انتخابات بود. او البته موسوی و کروبی را در این ماجرا نیز مقصر میدانست. پاییز بود که مطهری پیشنهاد داد موسوی و احمدینژاد به عنوان دو متهم وقایع اخیر در دادگاه محاکمه شوند. پاییز بود که علی مطهری حذف هاشمی رفسنجانی از انقلاب را ناممکن خواند و درباره پیگیران پروژه حذف هاشمی گفت: «اینها ولایت فقیه را تا جایی قبول دارند که تامینکننده منافعشان باشد. این افراد باید منصفانه به حوادث انتخابات نگاه کنند. به هر حال در این انتخابات به آقای هاشمی ظلم شد و به ایشان حق دفاع داده نشد. قرآن میفرماید خداوند دوست ندارد کسی صدای خودش را بلند کند و دشنام دهد مگر کسی که به او ظلم شده باشد. در این انتخابات و پس از آن به آقای هاشمی ظلم شد و ایشان حق دادخواهی و دفاع از خودشان را دارند.»
پاییز بود که وی به رد تز «سکوت ولایت» پرداخت و ادامه داد: «زمانی که نص سخن رهبری وجود دارد، دیگر نمی توان به تاویل آن پرداخت و به اصطلاح اجتهاد در مقابل نص کرد.» وی افزود: «به نظر من رهبری همچنان مایلند که آقای هاشمی در صحنه باقی بمانند ولی شاید از برخی موضع گیریهای آقای هاشمی دلخور باشند. مثلاً ممکن است رهبری از شرکت نکردن آقای هاشمی در مراسم تنفیذ دلگیر شده باشند ولی فکر می کنم که ایشان هم توجه دارند که آقای هاشمی در مناظره های انتخاباتی مظلوم واقع شدند و در سخنانشان هم اشاره ای به خطای آقای احمدی نژاد داشتند.»
پاییز بود که آیت الله العظمی منتظری درگذشت و علی مطهری خاطراتش از او را نوشت: «چند سال پیش در روزهای آخر حصر آیت الله منتظری با دریافت مجوز به دیدن ایشان رفتم. اولین جملهای که به من گفت این بود؛ علی، دیدی با من چه کردند؟ دلم فرو ریخت. گفتم اگر شهید مطهری بود این طور نمی شد.» وی آیتالله منتظری را نزدیکترین دوست شهید مطهری خواند و گفت: «شیخ حسینعلی منتظری اصفهانی و شیخ مرتضی مطهری خراسانی آنچنان با هم یکی بودند که گاهی طلاب، منتظری را خراسانی و مطهری را اصفهانی صدا می کردند.»
علی مطهری: زمستان
پس از بروز حوادث روز عاشورا، علی مطهری طرح هفت مادهای خود را برای برونرفت از بحران عرضه کرد: «هبران جنبش سبز به قانونی بودن رئیس جمهور اعتراف نموده دست از ادعای تقلب در انتخابات بردارند. همچنین به صراحت راه خود و اهداف و شعارهای خود را از گروه غربگرای مخالف اسلام که در این جنبش نفوذ کرده و در صدد رهبری و هدایت آن است جدا سازند. اين دو موضوع مانع رسيدگي دادگاه صالح به تخلفات احتمالي آن ها نيست.»
مطهری به طرف مقابل نیز اعتراض کرد که «حاضر به قبول اشتباهات خود در مناظرهها و برخورد خشونتآمیز با معترضان و بازداشتهای گسترده و بی مبنا و توقیف روزنامه ها و سلب آزادی بیان پس از انتخابات و نیز حاضر به عذر خواهی از مردم نیست.»
پس از انتشار گزارش مجلس درباره کهریزک در زمستان مطهری خواستار لغو مصونیت قضایی مرتضوی و محاکمه وی شد: «آقای سعید مرتضوی متهم به ارتکاب جرایمی گردیده است که طبق قانون باید در یک مرجع قضایی ذیصلاح و خارج از نوبت رسیدگی شود.»
علی مطهری با این که از استمرار بازداشتها پس از گذشت هفت ماه انتقاد میکرد؛ در زمستان بیشتر از قبل بر روی سران معترضین متمرکز شده بود و پس از مصاحبه موسوی در آستانه 22 بهمن، در نامه سرگشادهای خطاب به وی نوشت: «باید قبول کنید که جناب عالی و جناب آقای کروبی تبدیل به مانعی برای اصلاحات مورد نظر خودتان و بسیاری از دلسوزان انقلاب اسلامی شده اید. این جانب حدس قوی دارم که اگر رهبر گرانقدر انقلاب خیالشان از ناحیه شما دو بزرگوار راحت شود به سراغ خودکامگیها و لجاجتهای بزرگوار سوم یعنی رئیسجمهور محترم و خطاهای برخی افراطیهای مدعی اصولگرایی خواهند رفت. لااقل چندماهی امتحان کنید، اگر این گونه نبود به راه خود که آن را بی نتیجه و مضر میدانم ادامه دهید.»
علی مطهری: ....دوباره بهار
علی مطهری نشان داده است که برای گفتن حرفهای خودش از کسی و چیزی ابایی ندارد؛ او آنچه را درست میداند میگوید. اهل ائتلاف تاکتیکی و استراتژیک با هیچ گروهی نیست، اهل سکوت مصلحتآمیز نیست. علی مطهری در بهار، از اشتباهات کروبی و موسوی انتقاد میکند و از ظرفیت بالقوه خاتمی برای رهبری جریان اصلاحات میگوید. او در بهار از حرفهای فائزه هاشمی انتقاد میکند که از نظر او چیز تازهای هم نیست. نظیر این حرفهای خلاف نظام خانوادگی اسلام را در سال 79 در روزنامهاش هم میگفت. خواستار منع ورود بدحجابها به دانشگاه میشود و نشان میدهد هنوز دغدغههای اصولگرایانهاش زنده است و از همه مهمتر و پربازتابتر به بر هم خوردن سخنرانی سیدحسن خمینی اعتراض میکند. در آنجا هم حتی تلویحاً از سید حسن خمینی انتقاد میکند که چرا پیش از این حرفی درباره سران معترضین نگفته است.
حرفهای علی مطهری هنوز پس از یک سال تغییری نکرده است: «احمدینژاد هم عامل فتنه انتخاباتی بود، موسوی و کروبی در این حوادث مقصر بودند، آرزوی اختلاف بیت شهید مطهری با رهبری را به گور خواهند برد.» این سه گزاره کلیدیترین مواضع علی مطهری هستند. او در این راه نه باکی از آقازاده خوانده شدن دارد، نه منافق نامیده شدن. او حتی از اخراج از فراکسیون اکثریت مجلس هم استقبال میکند. مرد همیشه خبری اصولگراها، احتمالاً باز هم تابستان...
مسئول اتاق فكر نهاد رهبري در دانشگاهها گفت: در آينده فتنههايي صورت ميگيرد كه افرادي با ادبيات ديني و انقلابي به ميدان ميآيند و از منابع ديني هم سند ميآورند و در تشخيص اهم و مهم دچار اشتباه هستند.
حجتالاسلام والمسلمين عليرضا پناهيان مسئول اتقاق فكر نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها كه در نشست " فتنه ديگري در راه است " در جمع خبرنگاران باشگاه خبري فارس «توانا» سخن ميگفت، تحقق انقلاب فرهنگي را از آرمانهاي مهم انقلاب اسلامي خواند و اظهار داشت: انقلاب فرهنگي، ابعاد بسيار متنوع و گستردهاي دارد؛ يكي از ابعاد انقلاب فرهنگي، توزيع و توليد دانش است كه مراكز آموزش عالي و تحقيقاتي متكفل آن هستند.
وي با بيان اينكه انقلاب فرهنگي ابعاد ديگري نيز دارد كه به فرهنگ عمومي، آئينها و روشها بر ميگردد، در تشريح نقش خبرگزاريها و خبرنگاران در اطلاعرساني درست و فرهنگسازي صحيح در جامعه، گفت: يكي از بخشهاي مهم فرهنگ، مربوط به رسانهها ميشود كه فرهنگسازان جامعه هستند و جايگاه خبر و خبرنگاري در رسانهها نشان ميدهد كه اطلاعرساني جايگاه كليدي در فرهنگسازي دارد. اگر تعريف اين جايگاه را دقيق بدانيم، شايد بشود بهتر از گذشته از اين جايگاه استفاده كرد و بركاتي را شاهد باشيم كه به شدت هزينه مبارزات انقلاب براي تحقق آرمانهاي نهايي آن كاهش يابد و موفقيتها با سهولت و سرعت بيشتري به دست آيد.
مشاور رئيس نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها با ارائه بازتعريفي از خبر، خبررساني و خبرنگاري، افزود: اگر خبر به معناي انعكاس واقعيتها با گزارههاي توصيفي باشد، بايد گفت هيچيك از واقعيتهاي جهان از سنتهاي الهي حاكم بر هستي خارج نيستند؛ كسي كه از سنتهاي الهي خبر نداشته باشد، انعكاس تحقق سنتهاي الهي را در هر يك از اخبار خود ميبيند اما فردي كه از سنتهاي حاكم بر حيات بشر آگاهي نداشته باشد، واقعيتها را به گونه ديگري خواهد ديد و حتي به گونه غير واقعي آنها را حكايت ميكند.
* ارائه تحليلهاي اشتباه ناشي از اخبار نادرست است
وي با طرح اين پرسش كه براي توليد سخن درست چه بايد كرد تا مردم به آن علاقه نشان دهند،؟ گفت: شايد تصور شود كه بايد برخي اوقات سخن جذاب يا جنجالي بگوييم تا مردم به آن توجه كنند و بعد حرف درست را بيان كنيم اما اين روش است است چراكه ميشود خبرهاي جذاب با درنظر گرفتن اصل مفيد بودن علم، توليد و منتشر كرد.
پناهيان وجود خبرگزاريها براي حيات جامعهاي بزرگ را ضروري عنوان كرد و ادامه داد: خبرگزاريها در ميان واقعيتها بهترينها را انتخاب ميكنند و اگر در انتخاب اخبار، درست عمل كنند، موفق خواهند بود.
وي، داشتن مراجعه كننده زياد را ملاك كافي براي تشخيص موفق بودن يك خبرگزاري ندانست و گفت: خبرگزاري موفق، خبرگزاري است كه هميشه انتخابهايش برتر بوده است و اخبار درست را نه تنها به عموم جامعه، كه به اطلاع نخبگان جامعه برساند.
اين استاد حوزه و دانشگاه،بسياري از تحليلهاي اشتباه را ناشي از اخبار نادرست دانست و افزود: ما در انتخاب خبرهاي درست و در كنار هم قرار دادن آنها ضعف جدي داريم و خبرگزاريها بايد اين ضعف را برطرف كنند؛ خبرگزاري كه ميخواهد خبري را منتشر كند، بايد از سنن الهي آگاه باشد و با نگاه درست به واقعيات، آنها را درست توصيف و تحليل كند.
حجتالاسلام والمسلمين پناهيان تصريح كرد: بسياري از مشكلات فرهنگي جامعه به دليل منتقل نشدن بخشي از اخبار مورد نياز مردم است؛ البته منظور اخبار ممنوعه و محرمانه نيست بلكه اخباري است كه بايد به مردم ارائه داد تا آنها راه خود را پيدا كنند بنابراين براي گزينش اخبار مورد نياز جامعه بايد اتاق فكر تشكيل داد. مردم بايد شخصيتهاي سياسي مطرح را بشناسند تا اگر در شرايط مانند فتنه اخير قرار گرفتند، تشخيص موضعگيريهاي اشخاص دشوار نباشد.
* توليد اخبار ويژه از سوي خبرگزاريها براي نخبگان جامعه
مسئول اتقاق فكر نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها با تاكيد بر اينكه امروز در نزاع حق و باطل، شفافيت به نفع جبهه حق است؛ به ويژه اگر اين نزاع در آخرالزمان باشد، متذكر شد اين خبرگزاريها هستند كه بايد انتخاب كنند كه كدام خبر موجب روشنفكري و روشنگري جامعه است؛ قدرت انتخاب خبر قدرت بسيار بالايي است به طوري كه اگر قدرت انتخاب خبر ما در سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي خوب بود به سرعت ميتوانستيم موانع را پشت سر بگذاريم.
وي به مثبتنگري در انتقال اخبار هم اشارهاي كرد و اظهار داشت: در برخي از بولتنهاي به اسم اخبار محرمانه، يك سري اخبار منفي از وضعيت كشور منتشر ميشود؛ در صورتي كه ميشود با نگاه مثبت به فعل و انفعالات كشور، با مخاطب در مورد اين مسئله كه ايران تقريباً با امكانات صفر شروع كرد و همان امكانات را هم با جنگ تحميلي از دست داد و امروز بعد از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي همه اذعان ميكنند كه ايران قدرت اول منظقه است؛ خبرگزاريها بايد به اين موضوع بپردازند كه چگونه با وجود همه مخالفتها توانستيم دوباره رشد كنيم.؟
اين استاد دانشگاه با اشاره به نمونه مثبتنگري در خصوص مسئله حجاب نيز افزود: با وجود همه كمكاريهايي كه در عرصه حجاب و فرهنگ صورت گرفته است و فعاليت بي حد و حصر دشمنان فرهنگي ما براي از بين بردن حجاب، تعداد زيادي از بانوان ما محجبه هستند. با مقايسه فعاليتهاي تشويقكننده حجاب و اقداماتي كه عليه حجاب صورت گرفته است بايد اعتراف كرد كه اين تعداد چادري در تهران مجعزه است.
حجتالاسلام والمسلمين پناهيان اضافه كرد: اينجاست كه اهميت انتخاب درست اخبار مشخص ميشود. مردم تشنه خبر هستند و دوست دارند خبر بشنوند. نخبگان جامعه بايد گروه ثابتي از مخاطبان خبرگزاريها باشند كه بايد براي آنها خبرهاي ويژه توليد شود. مطمئناً اگر خبر درست توليد شود ميتواند در جهان انقلاب ايجاد كند و جامعه ما را متحول كند.
* لزوم پاكسازي ادارات از عناصر ليبرال
اين استاد حوزه و دانشگاه با تأكيد بر توجه به مسئله پاكسازي ادارات از عناصر ليبرال ادامه داد: حضرت امام (ره) يازده مرتبه از كلمه ليبرال استفاده كردهاند كه يك مورد آن در گفتوگو با يك خبرنگار خارجي پيش از پيروزي انقلاب بوده و ده مرتبه ديگر در سالهاي آخر عمر ايشان بوده است كه هر بار از كلمه ليبرال استفاده كردهاند، منافقين را نيز نام بردهاند كه دو يا سه مرتبهاش در جريان عزل منتظري بوده و خيلي عجيب است كه امام (ره) بعد از دفاع مقدس، جنگ با ليبرالها را آغاز كردند و آنها را خونآشام ميخوانند.
وي ابراز داشت: اگر ميخواهيد ماهيت شورشهاي منجر به قتل و جنايت شده بعد از فتنه اخير را ببينيد، حتماً 10 عبارت حضرت امام (ره) درباره ليبرالها را بخوانيد تا ببيند ليبرالها با وجود ظاهر اتو كشيدهاي كه دارند چه انسانها سفاك و خونريزي هستند؛ امام (ره) ميفرمايند «ليبرالها اگر نتوانند انقلاب را از راههايي كه دنبال كردهاند، نابود كنند در بدنه ادارات نفوذ ميكنند و آنجا را فاسد ميكنند»؛ اينجاست كه خبرنگاران تازه جايگاه خود را در اندازه دفاع از انقلاب اسلامي و راه امام (ره) نشان ميدهند. خبرنگاران ميتوانند موقعيتي مانند امر به معروف و نهي از منكر يا نظارت عمومي را در جايگاه خود قرار دهند و به وظايف خود به خوبي جامعه عمل بپوشاند.
وي با بيان اينكه وظيفه يك خبرگزاري در حوزه امر به معروف و نهي از منكر در جامعه را بيش از وظيفه ستاد امر به معروف ميدانم، اظهار داشت: خبرگزاريها ميتوانند يك معروف را به جامعه معرفي كنند و مردم را امر به معروف كنند.
حجتالاسلام والمسلمين پناهيان در ادامه سخنان خود به فتنه پس از انتخابات رياست جمهوري سال دهم در كشورمان اشاره كرد و با بيان اينكه همه بايد از فتنه اخير درس بگيريم، افزود: هزاران نفر به خاطر يك دروغ به خيابانها آمدند؛ وقوع اين اتفاق در جامعه اسلامي ما علامت وجود برخي ضعفهاي عمده خصوصاً در شبكههاي خبري است و نياز است كه براي بررسي ابعاد اين اتفاق و دلايل آن برنامهريزي كرده و يك كارگروه ويژه براي آن تشكيل شود.
وي گفت: سكوتها؛ بسيار به اين فتنه كمك كرد و كساني كه سكوت كردند نبايد بدون محاكمه عبور كنند. بايد پيشنهادهاي پشت پرده و علني بايد براي مردم آشكار شود.
* فتنه اخير به خاطر محترم بودن بيدليل برخي شخصيتها شكل گرفت
اين استاد حوزه و دانشگاه اضافه كرد: اصلاً خود اين فتنه به خاطر محترم بودن بيدليل برخي شخصيتها نزد مردم شكل گرفت. شايد لازم بود تا همه افراد فتنه گري را كه عليه دوم خرداد موضع نگرفتند را محاكمه ميكرديم تا چهرههايي كه ابراز بيتفاوتي كردند در دوران فتنه به سلامت عبور نكند. اگر مواضع روشن و شخصيتها شناخته شده بودند، كار به اينجا نميرسيد؛ در عرصه سياست بيش از اين نميشود احترام اشخاص را حفظ كرد. احترامهايي كه احترام نظام را در جهان ساقط كند، نبايد حفظ شود.
حجتالاسلام والمسلمين پناهيان ادامه داد: فردي كتاب نوشته است كه كشور را بايد اينگونه اداره كرد و در آن كتاب زاويهدار بودن او با نظام محرز است اما چون خبرها درست به دست مردم نرسيده است، در انتخابات خودش را منصوب به امام ميخواند و اين وظيفه يك خبرنگار است كه او را به عنوان يك عنصر خطرناك به مردم معرفي كند. اميدوارم خودمان و جامعهمان را براي آينده آماده كنيم؛ آيندهاي كه با كمترين هزينه از سهمگينترين فتنهها عبور كنيم؛ فتنههايي كه اگر با قلم و بيان خبرنگاران متعهد معرفي نشود با خون مظلومين در كوچه و خيابانها اتفاق ميافتد. فتنههاي آيندهاي كه قدرت تشخيص پيدا كردن در اين فتنهها كار بسيار دشواري است؛ از هر طرف كلمات محترم و حرفهاي درستي با جهتگيريهاي مختلف فرود ميآيد و سرعت آن بمباران خبري به شما اجازه نميدهد كه تحليل درستي داشته باشيد و نقد منصفانه انجام دهيد و آنجا تأسف خواهيد خورد كه اي كاش از قبل آماده شده بوديم.
وي با ذكر اين مطلب كه ما مأمور به ارائه خبري هستيم كه تحليل درستي از آن منتج شود، گفت: اما خبرهاي فراواني هستند كه هيچ مصلحتي در پرده پوشي آنها نيست و تركيب و تحليل اين خبرها ميتواند مردم را براي مقابله با فتنههاي آينده آماده كند. هر قدر در زندگي خبرنگاري خود عدالت و انصاف را رعايت كنيد و از گروهگرايي و باندبازي پرهيز كنيد، خداوند متعال براي كار شما ارزش بيشتري قائل خواهد شد.
* افرادي در آينده به مبارزه با انقلاب ميپردازند كه از گزارههاي ديني استفاده ميكنند
وي افزود: امروزه ديگر ضد انقلابيگري ارزش خود را از دست داده است و اگر كسي بخواهد كلاسي براي خود قائل باشد، نميتواند حتي شبيه روشنفكران غربزده سخن بگويد. آماده باشيد كه در آينده كساني كه به مبارزه با خط اصيل انقلاب و امام و رهبري به ميدان بيايند كه از گزارهها و نمادهاي ديني استفاده كنند و اين صحنه نزاع ميان ايمان و كفر و نزاع ميان اسلام ناب و اسلام التقاطي نيز نيست بلكه نزاع بر سر اولويتهاي ارزشهاي ديني است كه نمونههاي كوچكش در همين انتخابات گذشته مشاهده شد.
اين استاد حوزه و دانشگاه اضافه كرد: اگر دروغ گفتن بد است، گرايش به غرب داشتن نيز بد است اما گرايش به غرب داشتن از دروغ گفتن خيلي بدتر است و كساني كه گرايش به غرب دارند در همين گفتوگوهاي انتخاباتي گفتند كه 4 سال است به ما خرافات گفته شده است كه تمدن غرب در حال فرو ريختن است. اين سخن گرايش به تمدن غرب را نشان ميدهد كه از صدها دروغ بدتر است.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 04,ژانویه,2025